انگار قَدَمام به این خیابونا
وقتی که تو نیستی بدجوری وابسته ست
اِنقدر که با فکرت قدم زدم اینجا
حتی خیابونم از قَدَمام خسته ست
انگار قَدَمام به این خیابونا
وقتی که تو نیستی بدجوری وابسته ست
اِنقدر که با فکرت قدم زدم اینجا
حتی خیابونم از قَدَمام خسته ست
ازم نخواه با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
با تو ام ای رفته از دست
هرکجا باشم غمت هست
کاش روز رفتن تو
گریه چشمم را نمی بست
راه دلتنگی من به هیچ خیابون نمی خورد
من قیافه م به قدم زدن تو بارون نمی خورد
اگر برای ابد هوای دیدن تو نیوفتد از سر من چه کنم؟
هجوم زخم تو را نمی کِشد تن من برای کشته شدن چه کنم؟
غروبا که بازیمون تموم می شد
گریه می شد سهم من فقط همین
تو خونه ازم می پرسیدن چته؟
می گفتم هیچی نیست خوردم زمین
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسه ش میمُردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
من از عشق با طعم دلشوره سیرم
گرفتار این حسرت ناگزیرم
بری من سراغتو از کی بگیرم؟
یا پیشم بمون یا دعا کن بمیرم